فکر نکنم اشکالی داشته باشه گذاشتن این مطلب اینجا همش که نمیشه از شبکه گفت !!!




گزارش همشهري از 1 روستاي کشف نشده در کرمان.
6خرداد
گفتگو با يكي از اهالي منطقه
اگر مريض شوي چه كار مي كني؟
نمك را در خاكستر مي مالم و آن را به پيشاني مي زنم.
مگر خوب مي شوي؟
شايد شدم، شايد هم نشدم.
وقتي كه دندان درد مي گيري چه كار مي كني؟
آهن داغ مي كنم و روي دندانم مي گذارم اولش درد مي گيرد ولي بعد خوب مي شود.
مي داني الان ساعت چند است؟
ساعت ديگه چيه ،ما كاري به ساعت نداريم.
پس چطوري وقت را مي فهمي؟
هر وقت شب بشود مي خوابيم هر وقت روز باشد بيدار مي شويم
تا حالا شهر رفته اي؟
مي خواهم بروم چه كار كنم، يكي از بچه ها به شهر رفته ولي ديگر برنگشته، اينجا راحت هستيم. خيلي هم به ما خوش مي گذرد. مي گويند آنجا ماشين زياد است، ماشين اگر آدم را زير بگيرد آدم مي ميرد.
با حيوانات وحشي مشكلي نداريد؟
نه. آنها كاري به كار ما ندارند ما هم كاري به آنها نداريم.
ماني ثابتي _ خبرنگار اعزامي همشهري: شايد در قرن بيست و يكم با اين همه شبكه هاي تلويزيوني و راديويي و رسانه هاي چاپي، باور وجود آدمهايي كه در لاي چرخهاي زمان متوقف مانده و هنوز ندانند كه در چه دوره اي زندگي مي كنند خيلي سخت باشد، اما باور كنيد ما آدمهايي را ديديم كه با آنكه چند صد كيلومتر آنطرفتر از ما بودند، ولي در يك فاز زماني چند قرني ازما زندگي مي كردند.سوژه رفتن به سكونتگاه اين مردم هنگامي مطرح شد كه سه شنبه گذشته حجت الاسلام زادسر نماينده جيرفت از روستايي سخن گفت كه ماموران اطلاعات در زمستان ۸۴ آنرا در ۱۲۰ كيلومتري عنبرآباد كشف كرده بودند، روستايي كه مردمش غارنشين و برهنه بوده و با برگ درخت تغذيه مي كردند.
و ما به اين ترتيب به عنبرآباد رفتيم، اما وقتي كه با فرمانداري و دفتر امام جمعه منطقه هماهنگي كرديم متوجه شديم كه بايد كيلومترها در جاده هاي خلوت بپيماييم تا به غارنشينان قرن ۲۱ كه در كوههاي پيدن كوئيه ساكن بودند برسيم، پس راه آسفالته عنبر آباد به سمت شرق را پيموديم و از يكي از راههاي خاكي ۲۶ كيلومتر به داخل رفتيم تا رسيديم به جايي كه تعدادي از اين مردم آنجا ساكن بودند، به روستاي «زاروكي» كه يكي از روستاهاي پيدن كوئيه بود.
روستاييان اينجا تنها چند ماهي بود كه با جهان امروزي روبرو شده بودند، يعني از آخرين روزهاي اسفند كه يك اتفاق آنها را پرتاب كرده بود به دنياي كنوني.... در همان اولين گفتگوها با آنها دريافتيم كه آنها هنوز مانند انسانهاي عصر حجر با آتش، شبهايشان را روشن مي كنند، اكثر آنها معناي خودكار و كاغذ را نمي دانستند، در اينجا صحبت كردن از تلويزيون و روزنامه خيلي خنده دار به نظر مي رسيد، وقتي كه روزنامه همشهري را از كيفمان بيرون آورده و به يكي از آنها نشان داديم و از روزنامه برايش گفتيم خيلي تعجب كرد و از اينكه چيزي در جهان وجود دارد كه اخبار آدمها را در آن بنويسند شگفت زده شد، او حتي نمي توانست روزنامه را درست در دست بگيرد و اصلا عكسهاي اين آدمها برايشان مفهومي نداشت.
وقتي از آنها پرسيديم كه مي دانند الان چه دوره اي است، همه آنها هاج و واج به يكديگر نگاه كردند، تنها ريش سفيدشان مي دانست كه سالهاست شاه از كشور رفته است، اما وقتي كه عكسهاي شخصيتهاي كشوري را به آنها نشان داديم هيچكدامشان را نمي شناختند آنها حتي مسئولين شهرشان را هم نمي شناختند، فهميديم كه به جز يك يا دو جوان كه ديگر هيچوقت بازنگشته اند هيچكدام از آنها تا كنون به شهر نرفته اند.
زندگي در پناه صخره ها
وجود اين آدمهاي عجيب هنگامي به ثبت رسيد كه امام جمعه عنبر آباد به همراه فرماندار و گروهي از فرمانداري به منطقه رفته و به گفتگو با اين مردم پرداختند.
امام جمعه شهرستان عنبرآباد كه يكي از اعضاي نخستين گروهي بوده كه به سراغ اين مردم رفته است با تأييد وجود روستايي در كوه هاي منطقه كه هنوز فاقد امكانات اوليه زندگي است مي گويد: ۲۹اسفند ۸۴ به همراه فرماندار شهرستان و ساير مسئولان پس از طي مسافت طولاني با پاي پياده به آبادي كوچكي رسيديم كه ۵ خانوار در آن زندگي مي كردند.
اين آبادي يكي از آبادي هاي روستاي پيدن كوئيه بود كه از مدتها پيش از وجود آن آگاه بوديم ولي نمي دانستيم دقيقا آنها چگونه زندگي مي كنند.به گفته وي ساكنان اين آبادي با استفاده از شاخه هاي درخت بادام كوهي براي خود خانه ساخته بودند و در حالي كه بسياري از فرزندان آنها دچار امراض گوناگوني شده بودند اما آنها اصلا هيچ پزشكي را نديده بودند.
نماينده ولي فقيه در شهرستان عنبر آباد مي گويد: وقتي براي اولين بار به اين روستا رفتيم اكثر ساكنان اين آبادي كفش نديده بودند و تلقي درستي هم از آن نداشتند وي در اين باره به فيلمي كه از آنجا تهيه شده و اين نكات را ثابت مي كند اشاره مي كند. به گفته وي تنها برخي از اعضاي اين خانواده ها قادر بودند كه اعداد را تا ۳ بشمارند.
وي مي افزايد: آنها مفهوم حمام را نمي دانستند و اصلا حمام نديده بودند، در آنجا زني را ديدم كه از يك سال پيش پاهايش شكسته و دچار عفونت شده بود و نمي توانست حركت كند اما او براي مداوا از كوه پايين نيامده بود و همانجا در انتظار بهبود مانده بود. وي مي افزايد: اين عده تا به حال مركز بخش و شهرعنبر آباد را نديده بودند و نمي دانستند كجاست.
حجت الاسلام افشار منش مي افزايد: عمده تغذيه اين گروه كيسه هاي آردي بود كه فردي خير هر ماهه برايشان مي برد اما آنها غالبا از برگ و ميوه درختي به نام انجيروك براي تغذيه استفاده مي كردند. افشار منش احتمال وجود آبادي هاي ديگري از اين دست را ممكن دانسته و مي گويد: اين احتمال وجود دارد كه هنوز در اين شهرستان آبادي هاي مشابه ديگري وجود داشته باشد كه هنوز ناشناخته باشند.
آنچه ما آنجا ديديم
مردم اين روستا چندماهي است كه لباسهايي را مي پوشند كه فرمانداري و هلال احمر و ساير سازمانها براي آنها آورده اند، اما به گفته مسئولان شهر آنها تا چند ماه قبل لباس هاي مخصوص به خودشان را داشته اند كه با لباسهاي ما تفاوتهاي زيادي داشته است.در آنجا چيزي كه بيش از همه توجهم را به خودش جلب مي كند، بچه هايي است كه سوختگي شديدي بر روي بدنشان دارند كه گوشت اضافي آورده است. وقتي دليلش را مي پرسم يكي از آنها مي گويد: بيشتر بچه ها در زمستانها هنگامي كه در كنار آتش خوابيده اند دچار سوختگي هاي شديد شده اند كه بدون آن كه به پزشك مراجعه كنند خودشان خوب شده اند.
دست يكي از بچه ها سوخته بود. كوچكترين انگشت دستش به كف دست چسبيده بود ولي نتوانسته بودند آنها را از هم جدا كنند.
از پيرمردي درباره جنگ مي پرسم. او حتي نمي داند كه جنگي رخ داده و بنابراين متعجب ما را نگاه مي كند. او نه عراق را مي شناسد و نه مي داند جنگي ميان ايران و عراق رخ داده است. ما هنگامي به اين منطقه رفته ايم كه آنها قبلاً خودرو هاي ديگري ديده اند و مدتي است هلال احمر و فرمانداري به آنجا آمده اند، اما يكي از آنها به من مي گويد: چند ماه قبل وقتي كه براي اولين بار ماشيني را ديده آن قدر ترسيده است كه به كوهها فرار كرده است.
هيچ كدام از آنها نمي داند تهران كجاست، اما نكته عجيب اين است كه آنها با لهجه غليظ كرماني صحبت مي كنند و حرفهاي ما را به خوبي مي فهمند. منبع ارتزاق آنها قبلاً كيسه هاي آردي بوده كه فرد خيّري براي آنها مي فرستاده، اما هر وقت كه غذايشان تمام مي شد برگ انجيروك و ميوه و برگ درخت بنه را مي خورده اند اما اكنون فرمانداري و كميته امداد برايشان ارزاق مي برد. آنها براي رسيدن به آب، هر از چند گاهي تغيير مكان مي دهند و از يك نقطه كوهستان به قسمت ديگري مي روند.
به تازگي فرمانداري يك راديو به آنها داده است كه آن را ريش سفيد روستا برداشته است. وقتي كه از او مي پرسم كدام برنامه را بيشتر دوست دارد پاسخ مي دهد اخبار را دوست دارم؛ مي خواهم بدانم چه مي شود.
اگرچه تعدادي از آنها اكنون در كنار جاده ساكن شده اند و در چادرهايي كه هلال احمر و فرمانداري براي آنها برپا كرده اند زندگي مي كنند اما تعداد زيادي از آنها هستند كه هنوز در ارتفاعات در صخره هاي كوهها زندگي مي كنند و حاضر به پايين آمدن از آن نيستند.
بررسي ها نشان مي دهد كه آنها عملاً كپرنشين هستند اما با توجه به سرماي زمستان به صخره ها پناه مي برده اند .به مانند غارنشينان زندگي كرده و يك سري چوبهايي را جمع مي كرده اند. ما در آنجا ظرف هاي معمولي و وسايل پخت وپز نديديم، ولي آتش روشن بود.